یا رفیق من لا رفیق له...

نامهربان گفت تو خیلی عجیبی، با وجود اینکه به شدت جمع گرا بنظر میای، اما در باطن خیلی تنهایی، بعدم پرسید: توی چاردیواریت هستم؟  گفتم نه، پرسید کیا توی چاردیواریت هستن دختردیکتاتور مرموز؟...گفتم فقط مامان، بابا، خواهرجان و یه دوست....یه دوست.

امروز مینویسم تا برای هزارمین بار یادم بمونه...رفاقت و دوستی تا ابد موندنی نیست...یادت بمونه فاطمه...یادت بمونه تو بدترین مختصات زمانی باز هم تنها شدی...یادت بمونه فاطمه.


پ.ن: هر کجا ویران بود آنجا امید گنج هست/ گنج حق را می نجویی در دل ویران چرا...ممنونم سودای مجاز

نظرات 1 + ارسال نظر
علیرضا پنج‌شنبه 14 تیر 1397 ساعت 23:49 http://sowdaa.blogsky.com

شما باید تو همون زمان و مکان مشخص با نسیم خنک این بیت مواجه میشدین... شما به این نسیم خنک نیاز داشتین...
و من احتمالا فرستاده شدم تا این نسیم خنک رو برسونم بهتون...
من صرفا یه ابزارم... از کسی تشکر کنید که شما رو لایق نسیم خنکش دونست... افتخار بزرگیه...

شما خیلی خوب همه چیز رو تعریف و توصیف میکنین، اگه باز حمل بر ساده سنجیدن نمیشه...قدر خودتون رو بدونید.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.