رباعی مهستی گنجوی شاعر زن قرن ششم...

من عهد تو سخت سست می دانستم

بشکستن آن درست می دانستم

این دشمنی ای دوست که با من ز جفا

آخر کردی نخست می دانستم


پ.ن: محرمیت...هفت روز...


نظرات 3 + ارسال نظر
در بازوان پنج‌شنبه 11 فروردین 1401 ساعت 00:00

فاطمه جان اون کامنتم تبریک سال نو بود؟ خیلی فکر کردم و یادم نیومد چی نوشتم.

سال نو مبارک ای علیرضا و فاطمه ی عزیزم
امید که امسال و سال های پیش رو برای شما پر برکت و بی نظیر باشه

نه الهام جانم...مال گذشته دور بود که من نتونسته بودم تایید کنم.

ممنونم از تبریک سال نوت...فک کنم اولین ساله که اینجا حال و هوای سال نو نگرفت

سال نوی هردوتون مبارک الهام و علیرضای عزیز...امیدوارم همون اندازه که به روزای من تو سال گذشته با کامنتاتون نور بخشیدین...روزای پیش روتون پر بشه از نور و رنگ و شادی...

فاطمه ام... جمعه 5 فروردین 1401 ساعت 18:09

علیرضا و الهام...من ساکتم، خیلی ساکتم، شماها اگه نیاز دارین حرف بزنین، من در سکوت میخونم پیاماتون رو

الهام دستم خورد کامنتت پاک شد:(میخواستم تایید کنم، پاک کردم...

علیرضا چهارشنبه 18 اسفند 1400 ساعت 01:35

خوردیم زخم‌ها که نه خون آمد و نه آه
وَه این چه نیش بود که تا استخوان برفت
سعدی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.