از هوس های نیمه شب

مثلا نوجوون باشم، نه ساله، تابستون باشه، هنوز سودای کشف جهان در سرم باشه، از کت بابا آویزون بشم که مجله ی اطلاعات هفتگی واسم بخره از دکه ی دم بازار، بعد شب بمونم خونتون...درا رو رو به تالار باز کنین، عطر نعناع و برگ مو بپیچه تو اتاق...با پدربزرگ سر مشکلات دایی ها و مامان حرف بزنین و من دراز به دراز خوابیده باشم و پاهامو تکیه داده باشم به دیوار کنار حیاط...مجلمو ورق بزنم و با ولع هر چه تمام تر داستان هاش رو بخونم، مثلا هم سر داستان اون کارآگاه جنایی باز فکر کنم اون شخصیت مشهور کی بود که وقتی دستگیرش کرد و شب زندونیش کرد...فردا صبح که رفت زندان ملاقاتش، دید همه ی موهاش سفید شده....


پ.ن: واقعا اون داستان از مجله ی اطلاعات هفتگی هنوز هم ته ذهنمه...یه شخصیت مشهور که به جرم حمل یه عالمه مواد یا قتل (جرمش رو دقیق یادم نیست) دستگیر میشه و بعد با موهای سیاه راهی بازداشت موقت میشه، و وقتی فردا صبح کارآگاه میره دیدنش، میبینه همه ی موهاش سفید شده...هنوز هم مثل روز اول این داستان برام عجیبه....خواننده های مجله اطلاعات هفتگی هستن؟ داریم اصلا؟ نبود؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.