شکلی از غم هست که ناگهان یک صبح از راه می رسد و می نشیندتوی قلبت و هر چقدر تلاش کنی برای رهایی، محکمتر جا خوش میکند...شکلی از غم هم هست که تو را توان مبارزه با آن نیست، مجموعه ای از کوچک و بزرگ زندگی که به صورت وحدت یافته، ناشناخته و مرموزانه ای در جانت آب تنی میکند، غلت می خورد و ریشه هایی نازک اما عمیق می دواند. شکلی از غم است که خطرناک است اما لذتی دردآلود دارد...شکلی از غم که بی هویت است و توی خواب و بیدار زندگی همراهیت میکند. شکلی از غم که از میزبانی اش رخت سیاه به جانت مینشیند و تو را یارای بدرقه اش نیست.
پ.ن: الا بذکر الله تطمئن القلوب...عنایت کن.