هوای خونه چه اندازه بهاره...

کمی خانه را تکاندم، البته که دیر اما امروز صبح عدس ها رو گذاشتم برای سبز شدن، هفته هایی که گذشت پر بودم از استرس، پر بودم از دوست نداشتن خودم، و بالاخره کم آوردم...کم آوردم که وسط خوردن ناهار، بلند میشم توی خانه ی کوچکم راه میرم و جلوی اشک هام رو میگیرم، که دست راستم رو میگذارم روی قلبم و مدام ذکر میگم....

دیروز با پسر ایرانی اینجا رفتیم مغازه ی افغان ها و رشته ی آش گرفتم، میخوام برعکس پارسال، عیدترین عید آریایی خارجم رو بگیرم...پسر ایرانی رو چندان نمیفهمم، من نگاهم بهش به عنوان تنها دوست ایرانیه...کاش نگاه اون هم همین باشه، خسته ام و برای چالش های اینطوری بیش از اندازه خسته تر...شاید هم همین روزا همه ی این حرفا رو بهش بگم، کم و بیش دوست خوب و محترمی بوده تا الان، کاش همینطور دوست بمونیم.

دیروز در راه برگشت از کنار رود رد شدیم و به چند تا از فروشگاه ها سر زدیم، تازه خونه گرفته و دنبال وسایل خونست، بهم گفته بود برای لوازم خونه میام پیشت، تو باید وسایل انتخاب کنی واسم، من بلد نیستم، دیروز لابلای انتخاب ابتدایی ترین وسایل مثل جارو و سطل آشغال و گیره ی حوله، یهو میگه رنگ مو نمیخوای بگیری؟ نگاهش کردم و گفتم من بلد نیستم حتی که استفاده کنم، گفت من بلدم، بخوای کمکت میکنم...و من فکر کردم دلم برای یه دوست امن چقدر تنگه...

بعد دو هفته زنگ زدم به خواهر، تا صدای منو شنید از اتاقش با جیغ اومد بیرون و خاله خاله گویان گوشی رو گرفت از مامانش....حرف زد و برام از خرابکاری هاش گفت و کلی خندوندم....تهش باز گفت خاله دلم میخواد همیشه بخندونمت....تیله میم...عاشقتم....تیله ع دو ساله شدی، زیاد منو نمیشناسی جز یه تصویر توی بک گراند گوشی که گاهی محبت از چشمهاش قلمبه میشه، اما محبتم به هر دوتون بی اندازست...یه خاله اینجاست که تا ابد پشتیبانتونه.

کمی با بچه های گروه به مشکل برخوردم، ولی انگار باید عادت کنم، باید راه خودم رو برم، باید یاد بگیرم گره نزنم حالم رو به برخورد اطرافیانم...محکم بمون فاطمه...و خودت رو دوست داشته باش...


پ.ن: نرو...


نظرات 2 + ارسال نظر
علیرضا شنبه 23 اسفند 1399 ساعت 03:54

به نظرم میاد تعاریف متفاوتی از حال خوب داشته باشیم.
به هر حال من خوبم.

شکر که خوبین...

علیرضا جمعه 22 اسفند 1399 ساعت 03:47

گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست
چون من در آن دیار هزاران غریب هست
حافظ

خیلی خوبه که حالتون دست خودتون باشه، فارغ از دیگران.
به نظرم قبل از هرچیز باید آدم سطح توقعش رو بیاره پایین. بعد هم سطح تحملش رو ببره بالا.

این اواخر تغییر میبینم توی نظرها...تغییرات رو به مثبت شدن، تغییرات حال خوب...باشد که تعبیرم به حقیقت باشه.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.