و تا او هست...مرا چه نیاز به غیر

تو را نادیدن ما غم نباشد

که در خیلت به از ما کم نباشد

من از دست تو در عالم نهم روی

ولیکن چون تو در عالم نباشد

مبادا در جهان دلتنگ رویی

که رویت بیند و خرم نباشد...


پ.ن: جز رحمت پروردگارت کمکی نخواهی یافت، که فضل و کرم او نسبت به تو بزرگ است...(87 اسرا)

از هوس های نیمه شب

مثلا نوجوون باشم، نه ساله، تابستون باشه، هنوز سودای کشف جهان در سرم باشه، از کت بابا آویزون بشم که مجله ی اطلاعات هفتگی واسم بخره از دکه ی دم بازار، بعد شب بمونم خونتون...درا رو رو به تالار باز کنین، عطر نعناع و برگ مو بپیچه تو اتاق...با پدربزرگ سر مشکلات دایی ها و مامان حرف بزنین و من دراز به دراز خوابیده باشم و پاهامو تکیه داده باشم به دیوار کنار حیاط...مجلمو ورق بزنم و با ولع هر چه تمام تر داستان هاش رو بخونم، مثلا هم سر داستان اون کارآگاه جنایی باز فکر کنم اون شخصیت مشهور کی بود که وقتی دستگیرش کرد و شب زندونیش کرد...فردا صبح که رفت زندان ملاقاتش، دید همه ی موهاش سفید شده....


پ.ن: واقعا اون داستان از مجله ی اطلاعات هفتگی هنوز هم ته ذهنمه...یه شخصیت مشهور که به جرم حمل یه عالمه مواد یا قتل (جرمش رو دقیق یادم نیست) دستگیر میشه و بعد با موهای سیاه راهی بازداشت موقت میشه، و وقتی فردا صبح کارآگاه میره دیدنش، میبینه همه ی موهاش سفید شده...هنوز هم مثل روز اول این داستان برام عجیبه....خواننده های مجله اطلاعات هفتگی هستن؟ داریم اصلا؟ نبود؟

My openness about problems

دیروز با یه استاد هلندی مصاحبه داشتم، از میون همه ی سوالاش، یه چیزی پرسید که جالب بود برام...گفت: یه سوال شخصی میپرسم میتونی جواب ندی،  از ایران خارج بشی از پس مشکلات میتونی بربیای؟ با توجه به شناختی که از ایران و فرهنگ مردمش دارم این واسم سواله... اول اشتباه منظورشو متوجه شدم، گفتم خانوادم حمایتم میکنن و ...، بعد گفت نه منظورم خودته، بنظرم این سوال رو به خاطر حجابم ازم پرسید، ولی به هر حال در جوابش گفتم من از الان میدونم مشکلات زیادی سر راهم قرار می گیره، ولی اون هدفم اونقدر واسم مهمه که حاضرم همه ی مشکلات و سختیا رو تحمل کنم، خودمو اماده کردم برای مشکلات زیادی که سر راه رسیدن به یه هدف ارزشمند قرار میگیرن. در جواب گفت خوشحالم که در برابر مشکلات آغوشت بازه.


تصمیم گرفتم به هیچ پوزیشنی امید نبندم....شما هم دل نبندین


پ.ن: اگرشما رو نداشتم....اگر شما رو نداشتم...., و وای که اگر شما رو نداشتم ای نزدیک تر از رگ گردن

باشد اندر پرده بازی های پنهان...غم مخور

در عجبم از اینکه انقدر راحت نفس میکشم این روزا رو...بی شک قوی تر شدم نسبت به گذشته و در موارد اندکی شکننده تر.

و تنها نشانه ای که این مدت از جلوی چشم هام کنار نمیره... و اگر او تو را یاری نکند، چه کسی جز او تو را یاری کند؟(160 آل عمران)


پ.ن: امروز فکر کردم که همه ی داشته هام رو از دست دادم....بمون برای این دختر...بمون ای بزرگ بی انتها و ابدی.


کامران و غزاله یا مرتضی و فاطمه

آسمانه توی اینستا عکس از کتاب غزاله علیزاده گذاشته بود، پیام دادم که بخونمش؟ جواب مفصلی داد که ختم شد به تاییدش بر ماجرای عاشقانه شهید آوینی و غزاله علیزاده...پیشترها ازاین ماجرای عاشقانه چیزهایی شنیده بودم اما دونستن اینکه عشقی عمیق بین اون ها بوده، برای من تنها یک نشانه بود.


پ.ن: عقل می گوید بمان و عشق می گوید برو ؛ و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود.