کاش کسی عکس می‌گرفت از این لحظه...

به خونه برگشتم...جای همیشگی نشستم و حمام آفتاب میگیرم...آن هم آفتاب بعد برف...ناخودآگاه نگاهم به آخرین وبلاگ های آپدیت شده بلاگ اسکای میوفته، شاید واسه اینه که اینترنت قطعه و به جای دیگه ای دسترسی ندارم، همزمان با قوری محبوبم برای خودم چای درست کردم و پچ پچ میخورم...پچ پچ کشف جدیدمه، اولش طعمش رو دوست نداشتم و یکباره عاشقش شدم...مثل همیشه ...

اگر به شکلات و کیک علاقمندین طعمشو امتحان کنین...داشتم از وبلاگ ها میگفتم، دو سه تایی رو خوندم..یکی متعلق به دختر بیست و شش ساله بود و دیگری زنی چهل و پنج ساله...عجیب بود، چقدر درد مشترک داریم همه و چقدر غریبه ایم همه...همه از تنهایی گله مندیم، از رابطه هایی که درش هیچ خوشحال نیستیم، از دوست داشته شدن های نصفه نیمه، از دلتنگی های تمام...چه میدونم، حتما خوب میشیم بالاخره، حتما عشق درست درمان زندگیمون رو پیدا میکنیم یک روزی...حتما زندگی میکنیم این زندگی رو بالاخره...جالب بود که همه از اسم های مستعار استفاده میکنیم و همه ترس از دیده شدن داریم...


باید روی schedule کار کنم، جمعه هفته پیش اولین اسکایپ رو داشتم، چنگی به دل نمی‌زد و استرس خراب کرد مکالمم رو...اگه تا جمعه هفته دیگه اینترنت وصل بشه، دومین اسکایپمو دارم...


باید خلوت کنم با خودم...باید تمام پیام هاشو پاک کنم، باید دست از مرور هزار باره گذشته بردارم، حداقل اون روزایی که به نامهربان گره میخوره، متفاوتیم...دنیاهای متفاوت و شاید تنها شباهتمون دوست داشتن باشه...گرچه اون هم متفاوته، دوست داشتن من کجا و دوست داشتن اون کجا....خودخواهه...شاید هم این منم که خودخواهم..گیج و گنگم هنوز...باید با خودم حرف بزنم...باید خودم و تنهاییم رو سخت در آغوش بگیرم...باید دوباره آشتی کنم با بزرگ عزیز...


نوشتم کاسه ی مهر تو از کنج لبم کم بوده...نوشت آغوشتو می‌خوام...چرا دوست نداشتم جوابشو؟...


با اون همه ادعا...خراب کردم، شاید جبران حرفایی بود که به میم زدم، شاید جبران سرزنشهام به ال بود...شاید هم من یکی بودم مثل بقیه...و توهم تفاوت داشتم.


همه ی جمله هام به یه نمی‌دونم همراه با تاثر و تأسف ختم میشه.


باید از تردیدهام جدا بشم...فعلا به ماجراهای قطعی زندگیم بپردازم...


کمی حرف بزنین...از خودتون بگین...


پ.ن: روی کوه های روبرو برفه...در زمینه ی آبی بیکران آسمان...همین تصویر کافی نیست برای آشتی مون؟ برای قول و قرارهای دوباره مون؟...نفس عمیق میکشم عطر بودنت رو...آبی بیکران زندگی...