قلب کدرم و روح رنجورم...امانت نزد شما

 این بار ضربه کاری بود...اما خوبم، خوبم، خوبم.

دلتنگی نیمه شب، دستم رو گرفت و  کشون کشون آوردم اینجا و  نشونم داد هنوز دوستانی هستن که غریبه اند و عجیب آشنایانی عمیق...شکر برای بودنتون


پ.ن: مثلا به خیالی باطل، رو برگردانده باشم به سوی دگر....ولی مگر از تو گریزی هست؟