Where is your big smile...

اومده خونم...حس میکنم حقش نیست که شاهد اخم و تخم و پکر بودنم باشه همش، دیگه بسشه....خلاصه به این نتیجه میرسم که باید عکسامو نشونش بدم...عکس اون روزا که موهام بلند بود و توی اون یکی کشور بود، عکسمو قبل اینکه تو این یکی کشور با هم دوست بشیم...فولدر عکسایی که با دوربین لپ تاپ گرفتم باز میکنم....همه ی عکسای مو بلندم که تو موقعیتای مختلف گرفتم نشونش میدم....حواسم به صورتش نیست و با کلی آب و تاب از موهای بلندم تعریف میکنم و خب از روی بعضی عکسا هم سریع میگذرم چون در حال گریه کردن گرفتمشون....بعد از کلی عکس نشون دادن، نگاهم میوفته به صورتش، مات و مبهوت نگام میکنه، میگم چیه؟ میگه پس اون لبخند بزرگت کجاست؟  تو توی همه عکسای این مدت یه لبخند بزرگ داشتی، عکستو که به هر کی نشون دادم گفت بهم این دختر چه لبخند بزرگی داره، پس چرا تو اون عکسا خبری از لبخند بزرگت نیست؟....ساکت میشم...و از حقیقتی که متوجهش نبودم این همه سال، یخ می زنم....


پ.ن: لبخندهای بزرگ حقیقی...

نظرات 2 + ارسال نظر
علیرضا شنبه 7 اسفند 1400 ساعت 02:20

الهام! من خوبم. خودت چطوری؟
حالا باز خوبه ارتفاع زمان از دستت درنرفته.

گر آه سینه سعدی رسد به حضرت دوست
چه جای دوست که دشمن بر او ببخشاید

مگه به اندازه لبخنده؟ خیر!
مهم نیروی زندگیه. نیرویی که تبدیل بشه به زندگی.
الهامم الکی میگه که لبخندا گم و گور نمیشن. گم و گور میشن، می میرن، نابود میشن.

در بازوان چهارشنبه 27 بهمن 1400 ساعت 22:33

ای فاطمه جان، ای علیرضا جان خوبید؟
من طول و عرض زمان از دستم در رفته، الان حس کردم هزار ساله به اینجا سر نزدم و خیلی دلم تنگ رفت یهو


فاطمه جون خنده ها گم و گور نمیشن ها، یه جای امن منتظرن تا آفتابی بشه و پررنگ تر از قبل نشون بدن خودشون رو

دل منم تنگ شده بود الهام جان...خوبی؟

من می خندم الهام عزیز...زیاد میخندم...توی دانشگاه معروفم به دختر ایرانی با خنده های بزرگ...هوم... اما شاید مثال اون جملم که آدم هایی که زیاد میخندند، زیاد نمی خندند...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.