آروم باش...

صبح زود از خواب بیدار شدم، توی یوتیوب آهنگ شاد ایرانی سرچ کردم ، دوش گرفتم، به رسم خانه و مامان، شیررو با چای مخلوط کردم و خوردم، تمیز و ترگل و ورگل رفتم کتابخانه عمومی نزدیک خانه به قصد مطالعه، ظهر که برمیگشتم ذهنم از هر خواندنی خالی بود، روحم اما....روحم پر شده بود از خط خطی ابرهای اروپا... 

منتظر نتیجه ی یک خبری هستم که به شدت روند زندگیم رو کند کرده، به زودی مینویسم ازش.

چند وقت پیش با هانکه رفتم دریاچه ای که نزدیکی شهر بود، نزدیک 25 کیلومتر دوچرخه سواری کردم، جز معدود گردش ها بود.


پ.ن: گاهی چشمامو میبندم، به خصوص شب ها...و خودم رو رها میکنم توی آغوش امنت به جبران همه ی نداشته های این روزگار