دستم رو بگیر...محکم محکم

گفته بودم که مقاله ماینر ریویژن خورده؟ به هر حال، خواستم ثبت بشه...واقعا پروسه طولانی وسختی بود، ولی بی اندازه لذت داشت برای من، چون همه ی اونچه فهمیدم رو خودم فهمیدم، و هیچ لذتی برام بالاتر از لذت فهم و کشف نیست.

این روزا میخوام باز به خودم اجازه عاشقی بدم...در واقع درهای وجودیم رو به رو دوست داشتن باز کنم.

اول ژانویه امیدوارم اتفاقای خوبی بیوفته...اسکالر شیپ باز میشه و مدام به این فک میکنم که نکنه زبان آلمانی نیاز داشته باشه...تو بی آنست...باز قلبم از رفتن خالیه،ولی ذهنم مدام بهم فرمان میده بجنب...بجنب...بجنب.


پ.ن: میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکیست...هدایتم کن.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.