گاهی هم به صلح تمام می شود.

گفتم آدم خوبی هستی در عمق تفاوت...گفت با همه ی تحسینا و نقدایی که ازت کردم، با همه ی صفات خوب و بدی که ازت دیدم، شخصیت کاریزماتیکی داری که سخت میشه توصیفش کرد.


نگفتم...نگفتم که زخماتو دیدم...که خوب بمون با همه ی این زخما....که مبادا این زخما بهونه ی آزار دادن بقیه بشه.


پ.ن: میدونم اشتباه هزار بارمو تکرار کردم که با اصرار دوباره حرف زدم با نامهربان...اما این اشتباه یه مزیت داشت...که فهمیدم نامهربان اونقدرها هم نامهربان نبود.

بنظرم لابلای این همه نامردی، این ته مرد بودنه که به یه نفر بگی دوست داشتم تو یه دنیای متفاوت و خوب باهات ازدواج کنم، اما تو این دنیای فعلی اهلیت ازدواج با تو رو ندارم...هوم...مرد باشیم...همگیمون.


در حاشیه ترین پ.ن: اسکالرشیپ دوم رو هم رد شدم...میرم سراغ آپشن های بعدی....باشد که پسندم آنچه را جانان پسندد.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.