شنیده بود
"دوستت دارم"
و یک نیمه شب
ناگهان بال های کوچ اش را برید
و ریشه های نحیفش را
در سرزمین های دوست داشتن چهره ای آبی
برای ابد کاشت.
بریده شدن بالها...زمین گیر شدن...تن به خاک دادن به جای پرواز کردن...
من از سرزمینی برای موندن گفتم، بال هایی که به دنبال کوچ هستن بریده میشن، در واقع تن به ماندن دادن به جای کوچ کردن...اما الان دوباره خوندم و با حرفتون موافقم، شفاف نبود
چقد بوی رخوت میدن این جملات...عشق هایی کز پی رنگی بودعشق نبود عاقبت ننگی بود...زانکه عشق مردگان پاینده نیستزانکه مرده سوی ما آینده نیست
چرا رخوت؟..جالب شد برام
بریده شدن بالها...
زمین گیر شدن...
تن به خاک دادن به جای پرواز کردن...
من از سرزمینی برای موندن گفتم، بال هایی که به دنبال کوچ هستن بریده میشن، در واقع تن به ماندن دادن به جای کوچ کردن...اما الان دوباره خوندم و با حرفتون موافقم، شفاف نبود
چقد بوی رخوت میدن این جملات...
عشق هایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
...
زانکه عشق مردگان پاینده نیست
زانکه مرده سوی ما آینده نیست
چرا رخوت؟..جالب شد برام