گاهی با کلماتش
و گاه با صدایی آرام
تلاش کرده بود
از پشت کیلومترها فاصله...
او را در آغوش بگیرد.
پ.ن: و اوست کسی که شما را از تاریکی ها به سوی نور برآورد....
دوش خیال مست تو آمد و جام بر کفشگفتم می نمیخورم گفت مکن زیان کنیگفتم ترسم ار خورم شرم بپرد از سرمدست برم به جعد تو باز ز من کران کنیدید که ناز میکنم گفت بیا عجب کسیجان به تو روی آورد روی بدو گران کنی... و همه این تصویرها با خیال مست او...از پشت کیلومترها فاصله...
قشنگ بود، خیلی قشنگ...
دوش خیال مست تو آمد و جام بر کفش
گفتم می نمیخورم گفت مکن زیان کنی
گفتم ترسم ار خورم شرم بپرد از سرم
دست برم به جعد تو باز ز من کران کنی
دید که ناز میکنم گفت بیا عجب کسی
جان به تو روی آورد روی بدو گران کنی
...
و همه این تصویرها با خیال مست او...
از پشت کیلومترها فاصله...
قشنگ بود، خیلی قشنگ...