دغدغه یک دهه شصتی در بحران شهریور سال نود هفت

نیمه شب، لابلای نگرانی قطع ارز دانشجویی، قیمت فجیع یورو، سه سال تلاش که در سه ماه اخیر ذره ذره دود شد، خداحافظی مکرر از دوست، رخوت گریبانگیر روزها، یه فکری به ذهنم خورد که زود و سریع اومدم بنویسمش...خواهش می کنم، عاجزانه، اگه روزی روزگاری گذر آدم آشنایی به اینجا افتاد، هیچوقت من رو ازین آشنایی مطلع نکنه، نه اینجا و نه هیچ کجای دنیا....

با تشکر...یک درونگرای آشنا گریز زخم خورده سلب اعتماد شده + خیلی صفت های منفی دگر!

نظرات 1 + ارسال نظر
علیرضا سه‌شنبه 20 شهریور 1397 ساعت 16:35 http://sowdaa.blogsky.com/

درونگرا:
با خویشتنم خوش است، زین پس من و من!

آشنا گریز:
چو خویش جان خود جان تو دیدم
ز خویشان بهر تو بیگانه گشتم

زخم خورده:
در زخم او زاری مکن دعوی بیماری مکن
صد جان شیرین داده ام تا این بلا بخریده ام

سلب اعتماد شده:
خوش است عمر دریغا که جاودانی نیست
پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست

هیچ کدوم اینا صفات منفی نیست. اینارو منفی نبینید!

چه ارتباط ظریف و عمیقی برقرار کردین...واقعا ذوق و کیفم رو دو چندان میکنه این شعرها

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.