نمیدونم چند بار دیگه باید نتیجه بگیرم که همه ی زندگی فقط منم و خدای خودم...اما اینو میدونم دیگه اجازه نمیدم کسی خدای منو ازم بگیره.
پ.ن: شبیه کسی که توی مرداب فرو میره و ناگهان دستی از نور از مرداب بیرونش میکشه...توی ذهنم بارها و بارها مرور میکنم این تصویرو....بالاخره اتفاق می افته، بدون شک.
خداست که برای ما میماند.
همیشه است و بسی مهربان :)
با او حرف بزن، :)
بال هایت را بگشا و از آن مردابی که گفتی رهایی یاب :)
دوست داشتی به وبم سر بزن.
بی شک...تنها اوست که...