سکوت

باید چیزی بنویسم، باید چیزی بنویسم، حالا که شور از سرم افتاده، حالا که فاصله ام با آدم های نزدیک را هم وجب کرده ام و نااباورانه متوجه شدم چه اندازه دوریم...باید چیزی بنویسم... باید چیزی بنویسم.

نظرات 1 + ارسال نظر
علیرضا شنبه 18 اسفند 1397 ساعت 17:38 http://sowdaa.blogsky.com/

انقد نیایشهاتون و پ.ن هاتون پر رنگ بود که نبودنش تو این پست حسابی زد تو ذوقم. انقدی که رفتم کل نوشته هارو از اول خوندم و فهمیدم به ندرت از اون پ.ن ها نداشتین...

ن والقلم و ما یسطرون...

چون قلم اندر نوشتن می شتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت

بنویسید

بی شک خدا شما رو سر را من گذاشته...ممنونم، بارها و بارها ممنونم.
به زودی مینویسم انشالله.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.