گاهی گمان نمی کنی...

ازش تشکر کردم بابت این یه ماه...در جوابم پیام داد همکاری با یه خانم شجاع، باسواد، فنی و با پشتکار باعث افتخارم بود....امیدوارم ادامه داشته باشه این همکاری و به زودی دوباره ببینمتون.


بالاخره مجری اردیبهشت برگشت...گرچه معلوم نیست اینبار چه ماجرایی منتظرمه ولی به دستور مرد عزیز....فعلا  در سمت مجری باقی میمونم.


پ.ن: و ما نگاه تو را به آسمان میبینیم....



نظرات 2 + ارسال نظر
علیرضا جمعه 17 آبان 1398 ساعت 01:14

عجب!
قد نری تقلب وجهک فی السماء...
همین الان دارم آواز محمودی خوانساری رو با تار جلیل شهناز گوش میدم با این شعر:
چه شود به چهره زرد من نظری برای خدا کنی
که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی...
انگار عاشق همه وجودش چشم میشه که به آسمون معشوق زل بزنه و انتظار بکشه، انتظار یک نظر به چهره زرد و حال زارش برای درمان تمام دردها...
چه بسا همین انتظار خودش دوای تمام دردها باشه...
چقدر عاشقی کردن عجیبه...

چقدر عاشقی کردن عجیبه...
این چند روز فک کردم من از زندگی شما هیچ نمی‌دونم...

علیرضا دوشنبه 13 آبان 1398 ساعت 10:21

و ما نگاه تو را به آسمان می بینیم...
چقد عجیبه این جمله...
یاد این جمله شمس افتادم:
روی آفتاب به مولانا است، زیرا روی مولانا به آفتاب است...
به جای اون بیت معهود، قبوله؟

یه آیه هست از آیه های قرآن...زمانی که به شدت دلتنگ بودم و پناه برده بودم به نشونه هاش...این آیه به چشمم خورد...و برای من عاشق آسمون بزرگترین نشونه بود.
همین که تو این روزگار عجیب، همچنان سر عهدتون هستین بسیار برای من باارزشه....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.