عادت نکردم به اختلاف زمانی....یهو پیام میدم و یکی رو از خواب بیدار میکنم...امروز اینجا طوفان بود، نون نداشتم و نتونستم برم بیرون چیزی بگیرم...فردا میرم توی اتاق دانشگاهم مستقر میشم و از اونجا کار میکنم....پنجشنبه استادم رو میبینم، میخوام در مورد مسائل مالی باهاش شفاف حرف بزنم...امیدوارم به خیر بگذره...توکل به خودش....
چرا کارای احمقانه میکنم؟
پ.ن: شگفت زده میشم که چرا تا این اندازه بخشنده ای؟...شب های غربت...توی آغوش امن تو...
چه خوب
ممنون
چه حیف که اینستا ندارم و نمیتونم ببینم کدوم شعرو با کدوم عکس به هم مربوط میکنین.
یه کم اوضاعم که آرومتر بشه، همینجا عکس ها رو با شعراتون میذارم
ما نوای خویش را در بینوایی یافتیم
فخر بر شاهان عالم در گدایی یافتیم
ز آشنا بیگانه گشتیم از جهان و جان غریب
در جوار قرب جانان آشنایی یافتیم
وقتی به لامکان وصل باشین و تمام هستی رو تو قلبتون داشته باشین، دیگه کدوم غربت؟
در جوار قرب جانان آشنایی یافتیم...
یه چیزی بگم در گوشی؟
خیلی ازین شعرایی که مینویسن اینجا رو من از روش تقلب میکنم، تو اینستاگرام میزنم کپشن پای عکسام
در جوار قرب جانان آشنایی یافتیم....