fighting spirit

یک نوع مقاومت برای نوشتن، مقاومت برای ابراز حس ها، مقاومت برای گفتن از همه ی اتفاقات سختی که در حال گذره...دندوناشو به هم فشار داد، چشماشو بست و فکر کرد فردا باید قوی تر بجنگه...


عنوان رو پائولاین بهم گفت...خیلی منو نمیشناسه ولی اعتقاد داره روحیم جنگندست...در ادامه گفت میدونی که ما مردم این کشور معروفیم به راستگویی...یه نشونه برای اینکه قوی بمونم...


هانکه همراهیم کرد برای عوض کردن دوچرخم، گرچه پدرم در اومد تا اون راه طولانی رو رکاب بزنم، و خوردم زمین یه بار و یه بار هم نزدیک بود برم توی دیوار! ولی خب، انگار تا پای جان ایستادم برای تنهایی بزرگ شدن...دوچرخه و تنهایی؟دوچرخه و بزرگ شدن؟بله...خیلی هم به هم مربوطند...


پروپوزالم رو دوباره تغییر میدم، صبح تا دم افطار مینشینم توی تخت، کلمه ها و جمله ها رو پس و پیش میکنم، کتاب میخونم، سرم رو به طور وحشتناک چپاندم توی مقاله ها تا یادم بره گذر روزا...


پ.ن: و شکایت به جانب توست...دهم رمضان

نظرات 5 + ارسال نظر
علیرضا پنج‌شنبه 18 اردیبهشت 1399 ساعت 00:48

دو روز دیگه که شد میگم بهتون

دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ
که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود

امشب آخرین شب بود

الهام چهارشنبه 17 اردیبهشت 1399 ساعت 19:39

سلام دوباره.
از اول که شروع کردم به نوشتن کامنت دونی بسته بود چون خواننده ای نداشتم و منتظر بازخوردی نبودم.
ولی حالا وقتی حس های مشترک رو میبینم دلم میسوزه که چرا بستمش

فاطمه عزیزم کمرنگ شدن چون قدم به دنیای جدیدی گذاشتی و این خیلی خوبه...خیلی خیلی خوب.
منم امیدوارم یه روز جسارت تغییر خیلی چیزا رو پیدا کنم

این شیوه هم برای تبادل نظر و حرف زدن خوبه...

الهام عزیز، من هم جسارت تغییر نداشتم توی گذشته، ولی یکباره خودم رو از comfort zone انداختم بیرون و به خودم قبولوندم که باید با ترس ها روبرو بشم...طول کشید...خیلی بیش از انتظارم طول کشید، ولی شد...برای تو هم بی شک شدنی هست...

علیرضا دوشنبه 15 اردیبهشت 1399 ساعت 09:11

کوته نکند بحث سر زلف تو حافظ
پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت

+ از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟

همه ی شکایت ها به جانب اوست...
از نذر من دو روز مونده، عهدتون پابرجاست؟

الهام دوشنبه 15 اردیبهشت 1399 ساعت 08:56 https://im-safe-in-your-arms.blogsky.com

سلام
قطعا قوی هستی... برات آرزوی موفقیت میکنم و دل آروم تو این روزای نه چندان خوب

سلام
چون نمیتونم تو وبلاگت پیام بذارم، اینجا خواستم کمی از احساسم نسبت به خوندن وبلاگت رو باهات در میون بذارم، دغدغه هات مثل همین پست آخر در مورد پیک موتوری بی اندازه شبیه دغدغه های گذشته ی منه، فکرها و درگیری هایی که توی شلوغی روزام کمرنگ و کمرنگ تر شدن، خوندنشون برام خوشاینده

یک دختر دوشنبه 15 اردیبهشت 1399 ساعت 04:36 https://girlinterrupted.blogsky.com/

موفق باشی ...
از طرف یک رهگذر در نیمه شب

ممنونم رهگذر شب

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.