کمی خواب...

مدتی هست به صورت رسمی خونه ندارم...تا اومدن ویزای مقصد بعدی، مجبورم اینجا بمونم و چون قرارداد خونم رو کنسل کردم، از یکی از دخترای ایرانی اینجا تقاضا کردم میشه برم پیشش یا نه، دختر خوبیه، ولی به هر حال ترجیح میده تنها باشه، برای همین مجبورم صبح تا شب برم بیرون و فقط برای خواب برم خونش، اول تصمیم گرفتم برم آفیس دانشگاه، اینجا دانشگاه ها به طور رسمی باز نشده، باید از روز قبل رزرو کرد تا اجازه بدن بریم، ولی متاسفانه دقیقا کنار آفیس دانشگاهم، دارن ساختمان سازی می کنن، و در عین اینکه کامل لذت میبرم از پروسه ی یادگیری، اما اونقدر سر و صداست که لحظه ای نمیتونم تمرکز کنم و به کارام برسم، در نتیجه دوباره کشون کشون وسایل رو میارم تا تنها کتابخونه عمومی باز شهر، و اونجا از صبح تا شب میشینم مطالعه می کنم و به کارام میرسم...خدا رو شکر روزها اینجا خیلی بلنده و تا ساعت ده و چهل و پنج دقیقه شب میشه نماز ظهرو عصر خوند، برای همین وقتی برمیگردم خونه دوست ایرانی، هم هنوز هوا روشنه و هم میتونم نمازم رو بخونم...


نگران اوضاع سیاسی، اقتصادی و همینطور مریضی مردمم، اما کاری از دستم برنمیاد...امیدوارم خوب باشین و مواظب خودتون و باقی عزیزانتون باشین.


خسته ام....خیلی خیلی خسته ام... اما پر از سپاس و شکرگذاری ام...


از خودتون بگین...سنگین شده حس اینجا...در بازوان و مخاطب همیشگی آبی گرام....هر دو از خودتون بگین....و هرکسی که ناشناس مخاطب اینجاست....


پ.ن: هوای همه ی آدم ها با شما....

نظرات 3 + ارسال نظر
علیرضا یکشنبه 22 تیر 1399 ساعت 00:05

در روزن دلم نظری کن چو آفتاب
تا آسمان نگوید کان ماه بی وفاست
مولوی

- هیچ...

کاش حرف زده بودین...

در بازوان جمعه 20 تیر 1399 ساعت 13:11 https://im-safe-in-your-arms.blogsky.com

سلام فاطمه جانم.
چقدر غبطه میخورم به اون چند ساعت مطالعه ات توی آرامش.
روزها تلاش میکنم درس بخونم و دائم یا یه نفر توی خونه صدام میزنه و کاری داره یا تلفن زنگ میخوره یا ذهن خودم شلوغ میشه.

اینجا که مثل همیشه شلم شورباس ولی سعی میکنیم خوب باشیم و توکل کنیم.

خوب باشی همیشه

سلام الهام جان...کاملا درک میکنم اون لحظاتی که به تنهایی و آرامش نیاز داری و متاسفانه نمیتونی کمی برای خودت باشی، تا چند ماه پیش عاجزانه محتاج همین لحظات بودم، و حالا عاجزانه محتاج لحظه ای که مامان صدام کنه و یا بابا در اتاقم رو بزنه و ساعت ها کنارم بشینه و حرف بزنه...واقعا هیچوقت نمیشه از شرایط راضی بود...ما آدمها سیستممون اینطوری تنظیم شده انگار
خوشحالم از خوندن پیامت و سعیت برای خوب بودن و توکل...

...... پنج‌شنبه 19 تیر 1399 ساعت 18:04 https://ashqanh.blogsky.com

سلام
فاطمه جان
وبلاگت قشنگ و شیرین هست
دوست دارم بیشتر بخونمت
خدا حافظ جانت که در مملکت غریب با خدایی

سلام، ممنونم از لطفتون، لبخند عمیق به لبم آورد جمله آخر...ممنونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.