عنوان کتاب...

توی اتوبوسم، ساعت دو و ده دقیقه توقف کوتاه داشت، از خواب بیدار شدم، مرد روبرویی کتاب میخونه، عنوان کتاب رو نگاه کردم:

In the search of Fatima...

تا شش صبح وقت دارم که باز بخوابم، میرم که چشمامو رو هم بذارم، شاید تو یه حالت بهتر خوابم ببره...


پ.ن: هر وقت دور شدیم، هر وقت تنهایی غربت و غم سفر توی کشور بیگانه ای من رو گرفت، نشونه ای کوچک بفرست، خیلی کوچک به اندازه بیداری ناهوشیار بین دو خواب....

نظرات 2 + ارسال نظر
علیرضا شنبه 22 شهریور 1399 ساعت 01:44

فکر کردم داشته in search of lost time جناب پروست رو می خونده.

خواب خیلی خوبه، خوبه و عجیب.

چه دیدم خواب شب کامروز مستم
چو مجنونان ز بند عقل جستم

به بیداری مگر من خواب بینم
که خوابم نیست تا این درد هستم

مولوی

راستی تو اتوبوس مگه مسافرا رو به روی هم میشینن؟

برام جالب بود که اون قسمت روبرو نشستنو متوجه شدین...راستش به خاطر کرونا همه دو تا صندلی رو داشتن و من وقتی تکیه داده بودم به شیشه اتوبوس و پاهامو جمع کرده بودم رو صندلی کناری خوابم برده بود و طبیعتاً وقتی بیدار شدم آقای صندلی کناری، روبروم بودو عنوان کتابش اولین چیزی بود که وقتی چشمامو باز کردم دیدم...
خواب خیلی خوبه و عجیب...کاملا موافقم

سعید پنج‌شنبه 20 شهریور 1399 ساعت 10:11 https://www.ghadirinews.ir

سلام، امیدوارم خوب خوابیده باشی. خواستم بگم نشنه ها دور رو ورمون زیاد هستن باید ما چشم های خواب آلودمون رو بشوریم تا بتونیم ببینیمشون. موفق باشی

سلام...چشمای خواب آلوده، خوب نشست روی متن، ممنونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.