سفر دو روزه

سفر دو روزم تموم شد...وقتی برای گرفتن ویزا رفته بودم یه نفر دیگه هم برای ویزاش اومده بود، شروع به حرف زدن کردیم، اهل هند بود، برای کار می اومد به این کشور، بعد از گرفتن ویزا گفت میتونیم بریم یه قهوه بخوریم...و من بدون فکر پذیرفتم...عجیب شدم ازین بابت...روز دوم هم پیام داد که اگه بخوای میتونم شهر رو نشونت بدم، و من پیام دادم متاسفانه به شدت شلوغه روزم و شب باید برگردم ولی شاید توی کشور جدید بتونیم همو ببینیم یه روز...


یکی از دوستان دوران دبیرستانم رو توی این سفر دیدم...و اگرچه با هم دعوامون شد، ولی دلم براش تنگ شده بود... به در آغوش کشیده شدن و در آغوش کشیدن یک همزبان نزدیک نیاز داشتم...چرایی دعوامون هم برمیگرده به دنیایی که مدتهاست از هم متفاوت شده.


روز دوم سفر باید می رفتم سفارت ایران که تو یه شهر دیگه بود و متاسفانه به دلیل حواس پرتم، شارژ گوشیم تموم شد در ابتدای راه و من با میزان استرس بسیار و سختی بسیارتر به سفارت رسیدم و اونجا ازشون شارژر گرفتم....توی مسیری که داشتم تلاش میکردم سفارت رو پیدا کنم، دقیق حس کردم چند شاخه از موهام سفید شد.


از فردا با خیال راحت تری رنگ تعلق به این شهر میگیره روزهام...به امید روزهایی که آرامش برای همه در جریان باشه....


پ.ن: چیزهایی که نمیگم ازشون، چیزهایی که کسی نمیدونه ازشون، چیزهایی که...چه خوب تو ستار العیوبی...

نظرات 2 + ارسال نظر
علیرضا سه‌شنبه 25 شهریور 1399 ساعت 00:48

همه غیبی تو بدانی همه عیبی تو بپوشی
همه بیشی تو بکاهی همه کمی تو فزایی

لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید
مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی

آرامش...
آبی...

غرق شعر شدم...

در بازوان دوشنبه 24 شهریور 1399 ساعت 18:37 https://im-safe-in-your-arms.blogsky.com

سلام فاطمه جان
اینکه اتفاقات روز اول و دوم رو نوشتی منو یاد یه سفرنامه ای از فروغ فرخزاد انداخت که خیلی سال قبل خوندم و چقدر کیف داشت و داره برام خوندن تجربه آدم ها از سرزمین های جدید...
خواستم بگم حالا که داری جا میوفتی و با شهر آشنا میشی، اگه فرصتی بود با جزئیات برای خودت یا اینجا بنویسی... چون گذر زمان خیلی اتفاقات و حس ها رو از یاد آدم میبره.

خوب باشی همیشه

سلام الهام عزیز، خیلی دوست دارم از جز به جز اتفاقات بنویسم و کاملا موافقم باهات که گذر زمان خیلی چیزا رو از یادم میبره، ولی هم کمی سرم شلوغه و هم یه رخوت عجیبی برای زمان استراحت گریبانگیرمه، تمام تلاشمو میکنم که هر چه زودتر ازین وضعیت خودم رو رها کنم و با جزییات بیشتری بنویسم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.