غذای ایرانی

برای تولد منشی گروه قرار شد من با دختر چینی گروه دسر درست کنیم،با خجالت بسیار! راحت ترین چیزی که میتونستم درست کنم رو انتخاب کردم، حلوا! خلاصه تولد برگزار شد و حلوا خوردند و خیلی خوششون نیومد به غیر از کانی و اینگرید عشق که هر دو رسپیش رو گرفتن ازم....حالا بعد مدتی غذا خوردن توی رستوران و سفارش دادن غذای گیاهی، چند دفعست خودم غذا درست میکنم و میبرم به همراهی بقیه میخورم....بس که غذاهاشون بی مزه بود، مجبور شدم خودم غذا درست کنم! القصه...هر بار که در ظرف غدام رو باز میکردم، بوی غذام دلبری ها می کرد و همه میپرسیدن چیه....دیگه تصمیم گرفتم یه بار براشون رسپی چند تا غذای ایرانی بفرستم تا از میونشون انتخاب کنن و یکی رو براشون بپزم و ببرم دانشگاه...فعلا که اینگرید و کانی شاد و خوشحالن از این برنامه ی مفرح دختر ایرانی گروه...-


چند شب خواب میبینم با مامان و گل پنبه جان میام پیشتون...


قراره کارای خفن بکنم برای پروژم....توکل به خودت


میدونم که اونجا اوضاع خوب نیست، این رو هر بار با مامان بابا یا خواهر و تیله ها حرف زدم از توی کلمه کلمشون فهمیدم اما چیزی که نمیدونم اینه که چه کاری از دستم برمیاد....تنها چیزی که به ذهنم میاد اینه که دامن نزنم به ناامیدی...


پ.ن: خوبه که هستین....آبی بیکران زندگیم

نظرات 2 + ارسال نظر
علیرضا دوشنبه 28 مهر 1399 ساعت 03:07

روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد
حافظ

همین.

در بازوان جمعه 25 مهر 1399 ساعت 02:11

سلام فاطمه جان
چقدر عجیبه این تفاوت ذائقه آدما!

امیدوارم موفق و خوب باشی همیشه مراقب خودت باش

سلام الهام عزیز، ممنونم از محبتت خیلی عجیبه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.