schritt fur schritt

پذیرفتن انگار مسکن دردهای بی درمانه...

کم حرف شدم، شاید هم کم احساس ...

آبی گرام کمی دیر...اما سه ساله شدنت مبارک...خوبه که هستی...


پ.ن: دلم برای حس کردن این صلح عمیق بینمون تنگ شده بود...ممنونم آبی ابدی زندگی

نظرات 4 + ارسال نظر
در بازوان چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 10:34

سلام فاطمه جان خداروشکر که مرتبه همه چیز.
هر دو سه روز سر میزنم و اون عنوان که نمیفهمیدم رو میدیدم. امروز فکر کردم چرا سرچ نمیکنم که حداقل معنیش رو بدونم؟ این شد که الان میدونم.

اون عنوان از اولین عباراتیه که به این زبان یاد گرفتم...چه خوبه که حالا دو تا مخاطب پای ثابت دارم، حتی اگر کلمه هام چندان ارزشمند نباشن

علیرضا چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 02:23

منتظرم برای به زودی و وفای به عهد.
دوست ندارم از ابری بودن آسمون روحتون برای توصیف کدورت ها و گرفتگی های اوضاع استفاده کنید، چون من آسمون ابری رو خیلی دوست دارم.
به هر حال امیدوارم آسمون روحتون هم صاف و آبی بشه.
منم خوبم، مثل همیشه. دلخوشی هام زنده ان، کتاب و موسیقی و گه گاهی بارون و قدم زدن.

عجیبه که من هم زمانی آسمان ابری رو دوست داشتم..الان هم دوست دارم اما اون آسمون بی اندازه خاکستری که نمی باره...که تمام روز منتظری بباره و نمی باره....اون آسمون ابری بیشتر به وصف حالم نزدیکه...
دلخوشی هاتون بیش باد

علیرضا دوشنبه 3 آذر 1399 ساعت 02:28

اوضاع رو به راهه؟

و کاش لبخند عمیق و وسیعم رو میشد براتون بفرستم بعد این پیام...شکر، اوضاع کار و درس خوبه، اوضاع روحی کمی ابری...به زودی مینویسم.
اوضاع شما؟
اوضاع الهام جان؟

علیرضا یکشنبه 11 آبان 1399 ساعت 02:21

مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه حافظ
که زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد

کاش کمی بیشتر باشید

گاهی نمیشه، اما میدونین که موندگار نیست... به زودی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.