گل مورد

قبلترها حس میکردم کنج اتاقم تنهام که تنها بودم واقعا...اما تنهاییش فرق داشت با الان، پشت در اتاق اگرچه نه همیشه، اما صدای زمزمشون، دلنگرانی و محبت بی دریغ و گاهی نابلدشون جاری و باقی بود مثل گل همیشه مورد...اما حالا پشت در اتاق به اصطلاح خانه ام، خالی خالی جریان داره...

پیام داده که گذشته هم همچین تحفه ای نبود...و من فکر میکنم چطور کلمه ها میتونن انقدر تیز و برنده بشن که از فاصله ی هزار هزار کیلومتری وقتی عصر دوشنبه نشستی توی تخت، خودت رو زخمی و خونین توی یه کارزار نابرابر ببینی؟

باید بنشینم به طراحی و به بعد فکر نکنم...به خیلی بعد فکر نکنم...حال رو دریابم و گاهی از پشت گوشی قربان صدقه شان برم و وقتی میگن پس کی زندگی؟ نگاه مختصری به آسمان بندازم و بگم تا او هست، زندگی هست، عشق هست، آبی هست...

هر وقت کار خوبی انجام میدادم، میگفت الهی گل مورد بشی...و من که هزار بار میپرسیدم گل مورد یعنی چه؟ و او که هزار بار لبخند می زد و میگفت گل مورد، گل همیشه سبزه...الهی همیشه سبز باشی...


پ.ن: خودت رو دریغ نکن از این نابلد راه...


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.