روز سوم از آن چهارده روز

مدرنا مدرنا که میگفتن این بود؟!...بعد از برگشتن، ده روز تو قرنطینه موندم، قبل اینکه برم دانشگاه تست دادم و تستم منفی بود، دو روز از دانشگاه رفتنم گذشته بود که شب احساس کردم خوب نیستم و فردا صبحش تستم مثبت شد!...و اینگونه وارد قرنطینه چهارده روزه شدم، تفاوتش با قبل اینه که تنهام و مریض...اما میدونم که میتونم دووم بیارم...من قوی تر از این حرفام...


هیچ چی بدتر از عذاب وجدان گرفتن برای بقیه نیست...مخصوصا برای اینگرید...آخه پیرزن پنبه ای، چرا واکسن نمیزنی....


خودخواهی آدم ها چقدر شفاف شد توی این سه روز...


پ.ن: خلوت کنیم با هم...



نظرات 2 + ارسال نظر
علیرضا سه‌شنبه 13 مهر 1400 ساعت 14:03

چند روز از چهارده روز گذشته؟

خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز
کز این شکار فراوان به دام ما افتد
حافظ

روز ششم...

چه قشنگ...کزین شکار فراوان به دام ما افتد..

در بازوان دوشنبه 12 مهر 1400 ساعت 14:11

حتما قوی تر از این حرفایی فاطمه جان
علائم دیگه ای غیر از بی حالی داری؟
بیشتر بنویس توی این قرنطینه اگه حال و احوالش رو داشتی

الهام جان، یه روز سردرد خیلی وحشتناک داشتم...اما فقط یه روز بود، و الان فقط بی حالی...سعیمو میکنم بیشتر بنویسم، اما فعلا خیلی غرم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.