آدم عجیب جدید

آرومم...فک میکنم تلاطم های وجودمو پشت سر گذاشتم...وقتی در جواب سوالم میشنوم که ازت خوشم میاد ولی دنبال ارتباط باهات نیستم و من در مقابل ذره ای به هم نمیریزم...یعنی آرومم....

وقتی بعد هشت سال باز برمیگرده و سعی میکنه احساساتیم کنه و من در جواب همه ی جمله هایی که قبل ترها قلبم باهاش به تپش می افتاد و احساس عاشق بودن نفس گیر بهم دست میداد یه هوم ساده میگم اون هم درست زمانی که بی اندازه تنهام...یعنی آرومم...

سی و دو سالگی با همه ی فراز و نشیب هات...دوست دارم و خوشحالم از آرامشی که بهم هدیه دادی...از پختگی و عمیق بودنی که توی وجودم حس میکنم...ممنونم ازت.

هنوزم گاهی به هم میریزم ناگهانی، این رو انکار نمیکنم، احساساتم ناگهانی و آنی فوران میکنه...اما انگشت شمار و محدود...


میرم که با تمرکز بیشتر به کارم فکر کنم...


برای شنبه میخوام برم هایکینگ...اما اینبار تنها.


پ.ن: ممنونم...

نظرات 3 + ارسال نظر
علیرضا سه‌شنبه 4 آبان 1400 ساعت 01:08

یه چیزو می دونستی؟
من خیلی از حرفایی که اینجا میزنم رو آخر شب، قبل از خوابیدن، یا مثلا بعد از یه کابوس و خلاصه تو یه وضعیت ناپایدار می نویسم. به خاطر همین فرداش که بیدار میشم معمولا یادم نمیاد چی نوشتم. منتظر میمونم تا تایید کنی و جواب بدی تا ببینم چی نوشتم و چی گفتی. الانم داشتم حرفای قبلیم رو میخوندم. واقعا یادم نمیومد.

من جرعه نوش بزم تو بودم هزار سال
کِی ترک آبخورد کند طبع خوگرم؟
حافظ

از شیاطینی که روحم رو آزار میدن، یه چیزی میسازم بالاخره. یه کاریش می کنم. باید من اونا رو تسخیر کنم، نه اونا ممو.

عجیبه...
من همیشه منتظر شنیدن خبرای خوب ازت هستم...

علیرضا شنبه 1 آبان 1400 ساعت 02:29

این آدم عجیب آروم جدید هنوزم شعر دوست داره؟
مرا مجال سخن بیش در بیان تو نیست
کمال حس ببندد زبان گویایی
سعدی

آدم جدید آروم هنوز،هنوز، هنوز شعر دوست داره....

در بازوان جمعه 30 مهر 1400 ساعت 18:03

فاطمه جان امیدوارم شنبه خیلی بهت خوش بگذره

این قوی بودن توی موقعیتی که قبلا دلمون رو می لرزوند، آی کیف داره آی کیف داره...
خلاصه خداروشکر که آروم و خوبی

الهام جانم، ممنونم ازت، این قوی بودن....کیف داره، بدجور کیف داره...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.