Regen in meinen träumen

حالا تراپی دارم هفته ای یه بار...انگار همه ی اون سیاهی های ته نشین شده باید سرریز بشن بالاخره...

اینجا وارد قرنطینه شد، ارتباطم با آدم ها دوباره نزدیک به صفر شد...

چقدر اتفاق افتاده که ازشون نگفتم، اینگرید، مهمونی بچه های ایرانی، تدریسم و اینگه استادم ازم راضیه...دختر ایرانی که هفته ی دیگه داره میاد و حس میکنم قراره مشکل بربخوریم با هم...حرفای استادم وقتی از اعتقادش به خدا میگه و میگه میدونم خدایی وجود نداره اما میدونم یه چیزی هست اون بیرون....پیاده روی های دم غروب و حتی نیمه شبم وقتی صدای موزیک رو تا ته میبرم و توی خیابون خلوت و تاریک میرقصم و برام مهم نیست که بقیه ببیننم ، مهم تویی که میبینیم... این آخری...همین آخری...

عنوان یه آهنگه فارسیه با عنوان پروانه رنگی از نجوا خبازیان ...مثل خاک کویری زیر تیغ خورشید، "تو رویام بارون"...


کامنت ها رو تایید نمیکنم، دلم میخواد بهشون جواب بدم و بی جواب نمونن اما الان خیلی توی مود جواب دادن نیستم.


پ.ن: دور میشم، دور میشم، خیلی دور میشم...


نظرات 1 + ارسال نظر
علیرضا شنبه 13 آذر 1400 ساعت 08:52

خوبه که الان اومدی تو مود جواب دادن. همیشه تو مود خوب باش.

حکم مستوری و مستی همه بر خاتمت است
کس ندانست که آخر به چه حالت برود
حافظ

سعی میکنم...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.