از معمولی ها

از سفر برگشته ام...اما خوب نشدم...تراپیستم میگه حالا حالاها خوب نمیشی، ز هم همینو میگه...ولی چند سال دیگه مگه زنده ام؟


لذت فهمیدن هنوز برات باقی مونده، پس بفهم بفهم بفهم بفهم...


پ.ن: خودت رو از من نگیر...

نظرات 1 + ارسال نظر
علیرضا شنبه 11 دی 1400 ساعت 01:55

با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
حافظ

به نظرت چند سال دیگه؟

برای من جستجو و کنکاش برای فهمیدن لذت بخش تره. خود فهمیدن انگار اون لحظه ارضای حس جستجوگریه.

هر آنچه که لذت بخشه برات آرزو میکنم...من اگه اون لحظه ی انتهایی فهمیدن نباشه از مسیر نمیتونم لذت ببرم...
و وه چه بیت شعری...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.